اشاره:
«اشعار ترکی منزوی» نام کتابی است که با مقدمهی دکتر حسین محمدزاده صدیق در حال انتشار است. این کتاب قطعات متنوع اشعار حسین منزوی، شاعر زنجانی را در بردارد. در زیر بخشی از مقدمهی این کتاب را میخوانید:
«من حسین منزویرا در سال 1345 شناختم؛ از طریق احمد شاملوکه مجلهی «خوشه» را چاپ میکرد. او در چند شمارهی این هفتهنامه از هر دوی ما برگردانهایی فارسی از اشعار ترکی حبیب ساهررا انتشار داد. اول از من برگردان هفت شعر و چند شماره بعد، از منزویبرگردان سه شعر. هر دو دانشجوی سال دوم رشتهی زبان و ادبیات فارسی بودیم؛ او در تهران، من در تبریز، هر دو در سال 1344 وارد دانشگاه شدیم. من در 1348 فارغ التحصیل شدم. ولی او به علت تغییر رشته از «زبان و ادبیات فارسی» به «جامعه شناسی» و قطع تحصیل و بازگشت به زنجان و رجعت دیگر باره به رشتهی قبلی، در سال 1358 از تحصیل رسمی فراغت یافت. سن او یک سال از من کمتر بود. من ساهررا از روی اشعارش میشناختم؛ او در کلاس درسش نشسته بود؛ شاگرد دبیرستانی ساهربود، مانند عمران صلاحی که هر دو خاطراتی از شیوهی معلمی حبیب ساهرداشتند و هر دو شیفتهی خلاقیت شعری او بودند.
هفت شعری را که من از ساهربه فارسی ترجمه کرده بودم، بعدها در کتاب «نمونههای شعر معاصر آذربایجان»[1]گنجاندم. خودم از ترجمههایم هنوز هم راضی هستم. اما ترجمهی حسین منزویچیز دیگر است، هالهای از تغزّلی مواج و غناییسرایی سرشاری دارد. نمونه را شعر «مخند!» را میآورم که خود در لطافت و صلابت زبان با شعر ساهرپهلو میزند:
مخند!
گریه کن هر چه دلت میخواهد
که در این تیره شب طولانی، گریهی تو
آب خواهد شد و محو
و برای تو نخواهد زاد
آسمان،
خورشیدی.
قلب شب، سنگ سیاهی است
و تو را، آه و فغان،
ای دهقان!
آب خواهد شد،
در دل پردهی ظلمانی آفاق، آری!
و فغان تو، همین در دل من خواهد ماند.
ز آسمان و چپر سبزش
نومیدم من
که تو را قانون
دخمه ای داده، سیه،
در این مُلک
لیک «خان» را،
خانهای،
پر ستاره،
و همه پرده و آویزهی سبز.
خواب کن در دل این ویرانه
زیر سنگینی حسرتهایش
خم شو و هیچ مخند
باش تا یکسره، پژمرده شود
لالههایی که شکفتند، زمانی،
به برت
تا که خاموش شود
یکسره
شعلهی خورشیدی گیسوی ترت
گریه کن هر چه دلت میخواهد
گریهات میشود، آب
زیر این خیمهی ظلمانی
و نمیپرسد کس:
چیست این ناله،
در این تیره شب طولانی؟
اصل این شعر که در مجموعهی گرانقدر «کؤشن»[2]در سال 1343 در تهران چاپ شده است، چنین است:
نه قدر آغلاسان آغلا، که سنین آغلا یېشېن،
بو قارانلېق گئجه ایچره ارییب محو اولاجاق.
نه سنین چین ده بو گؤیلرده قېزېل گۆن دۏغاجاق.
گئجهنین قلبی قارا بیر داشا بنزهر، و گؤیۆن،
پردهی ظلمتی آلتېندا اریر آه و فغان.
سنین آنجاق او فغانېندې بو کؤنلۆمده قالان
اونما یاردېم بو سمادان بو یاشیل چارداخدان،
سنه بو اؤلکهده قانون قارا بیر داخما وئریب.
خانا یالدېزلی سارایلار و یاشېل آسما وئریب.
یات بو ویرانهده حسرتلره قاتلان، گۆلمه،
گۆلمه سۏلسون اۆرهڲینده آچېلان لالهلرین.
اؤل که سؤنسۆن او گۆنش رنگلی خۏش زُلف ترین.
نه قدهر آغلاسان آغلا کی سنین نالهلرین،
بو قارانلېق گئجهنین جوفِ ائیرینده اریر.
کیمسه سۏرماز: ـ بو قارانلېقدا، بو سس ناله ندیر؟
بعد از آمدنم به تهران در سال 1350، با او و عمران از نزدیک آشنا شدم؛ با هم دوستی کردیم. عمراندر ساختمان هفت طبقهی رادیو و تلویزیون در خیابان شهید مطهری(تخت طاووس آن روز) کار میکرد، منزویهم پیش او بود. برای مجلهی تماشا (بعدها سروش) مقاله مینوشت، ویراستاری میکرد و در شبکهی دوم سیما برنامهی «گروه ادب امروز» را اجرا میکرد که تحت سرپرستی نادر نادرپوربود. گاهی نیز برای کسب درآمد، به ترانهسرایی میپرداخت. من هم در ساختمان سیزده طبقه آموزشی واقع در مجتمع جام جم، دورهی نه ماههی آموزش تهیهکنندگی را میدیدم. هم تازه از زندان آزاده شده بودم و هم در آزمون ورودی صدا و سیما قبول شده بودم. در آن مدت تقریباً هر هفته آن دو را میدیدم.
منزویو من هر دو هم زمان در سال 1354 ازدواج کردیم ثمرهی ازدواج او دختری به نام غزلبود. اما ازدواج او دیری نپائید؛ علت آن هم بیماریاش بود که سبب شد زن و دخترش در سال 1360 از او جدا شوند.
بعد از انقلاب من توانستم گذرنامه بگیرم و مدت چهار سال (62- 1358) برای ادامهی تحصیل به ترکیه رفتم؛ منزویمدتی صفحهی شعر مجلهی سروش را زیر نظر پرویز خرسنداداره میکرد. پس از برکناری خرسند، او نیز از سمت خود کنار گذاشته شد. پس از آن، مدت کوتاهی در فرهنگسرای نیاوران و سپس در کتابخانهی حسینیهی ارشاد کارکرد و بعدها در انتشارات انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق) به ویراستاری مشغول شد.
من در سال 1362 به ایران بازگشتم، به تدریس در «تربیت معلم» و به مترجمی رسمی در قوهی قضائیه پرداختم. دارالترجمهای تأسیس کردم که پاتوق دوستانم هم شد. اما بیماری خاص و در به دری حسینسبب میشد کمتر او را ببینم.
در سال 1371 ترجمهای نیمایی از منظومهی «حیدر بابایا سلام» سرودهی مرحوم شهریار را پیشم آورد و خواست که مقدمهای بر آن بنویسم و مجموعهی شعرهای ترکی خودش را هم با مقدمهای یک صفحهای در اختیارم گذاشت که چاپ کنم. بر ترجمهی زیبایش از منظومهی شهریار، مقدمه نوشتم و چند شعر هم از مجموعهی ترکیاش در آن گنجاندم. ناشر را خودش پیدا کرده بود؛ تحویل ناشر دادم و نظارت هم کردم، به نحو احسن چاپ شد.[3]اما مجموعهی اشعار ترکیاش را نتوانستم انتشار دهم؛ تا سال 1377 که مقدمهای دیگر بر مجموعه نوشت و تغییراتی در آن داد و دوباره پیشم آورد. کتابچهی حاضر همان مجموعه است که اینک بدون کم و کاست انتشار مییابد.
حسین منزویدر سن 58 سالگی، شانزدهم اردیبهشت سال 1383 یک سال پس از فوت پدرش به دنبال یک عمل جراحی طولانی در بیمارستان شهید رجاییتهران به سبب نارسایی قلبی و ریوی، درگذشت و در زادگاه خود زنجان به خاک سپرده شد. در فارسی او را «سلطان غزل معاصر» مینامند. در کنار غزل سرایی، در همهی قالبهای نو، سپید، دو بیتی، چهار پاره، مثنوی و غیره نیز قطعات موفقی دارد، اما بر همه روح تغزلی حاکم است. در شعر ترکی هم پس از انتشار آثارش، جایگاهش معلوم خواهد شد.
اول بگویم پدر حسین، مرحوم محمد منزویاز شاعران طراز اول ترکی سرای نسل پیش از ما بود؛ او با سیّد محمد حسین شهریاردوستیها کرد و به استقبال اشعار او نیز شتافت. در روزگار خود به «استاد محمد منزوی» معروف شد. صاحب عزت و شأن گردید. در ترکی زبانی مطنطن و حماسی داشت:
ای گؤزل یوردونا انسان یارادان،
خلقتین دردینه درمان یارادان.
دۆزگۆن آزادهلیڲه جان یارادان،
پارلاق امکانېوا آند اۏلسون اوغول!
آنامین غمدن اڲیلمیش بئلینه،
قهرمان ایرانېن آذر ائلینه،
آناوین گؤز یاشېنا، آغ تئلینه،
کینلی اخوانیوا آند اۏلسون اوغول!
پارچالانمېش باشې مولا جانېنا،
فاطمه اۏغلو حسینین قانېنا.
آتاوېن قهرینه، برک عصیانېنا،
قوجا اصلانېوا آند اۏلسون اۏغول!
در نوحهسرایی ید طولایی یافت، به میدان پژوهشهای ادبی هم گام گذاشت. آثاری نظیر «خورشید و مه» (تذکرهی شعرای زنجان) و «ضرب المثلهای ترکی» را آفرید.
وی به استقبال منظومهی «حیدر بابایا سلام» نیز شتافت. استقبالیهای در 23 بند سرود. در جایی از این استقبالیه میگوید:
من دئییرم هر آش بیر دادلېق ایستر،
قفسدهکی قوشلار آزادلېق ایستر،
غملی اۏلان اۆرهکلر شادلېق ایستر.
اما حیف غملریمی بیلن یۏخ،
گؤزلریمین قان یاشېنې سیلن یۏخ.
حسین منزویهمان گونه که خود نیز در یادداشتهای مقدمهگونه بر اشعار ترکیاش گفته، به همان شیوه که به لهجهی زنگان از ترکی سخن میگفته، به همان لهجه نیز شعر سروده است. من هم در بازنویسی اشعار سعی کردم در شیوه گزینی املای ترکی، ویژگیهای این لهجه را حفظ کنم.
لهجهای که نشانههایی از کهنترین و اصیلترین گویش ترکی را- بویژه در تصریف افعال- در خود حفظ کرده است. هم از این روی شعرش بسیار صمیمی و خودمانی از آب در آمده است. مانند منظومهی «حیدربابایه سلام» که سرایندهی آن نیز عمد داشت، شعرش را نه به لفظ قلم، بلکه به لهجهی عوام مردم و گویش شهر تبریز بسراید. شهریار در فارسی هم گاه چنین تفننی میکرد. مانند شعر «تقریر»:
این پشت کوه عینعلی،
یه کاگلی اتاقکی واسهی ما دسپا کرده!
برادر بزرگترم رفته بود به سربازی
آن هم میگن کشته شده
تو آن جنگ با ارزونی.
بابام میگن با مرگ او پشتش دیگه شکسته شد
دو سال بیشتر زنده نبود
کی میشه که مادرمو
از کلفتی، از رختشوری
از پیسی و از نخریسی
از منّت همسادهها نجات بِدَم
چه غیرتی به کار زده
مادر من
تا ما به این قد برسیم.
اما این کار، در ترکی تفنن نیست. به سبب نزدیکی لفظ قلم و گویش کوچه و بازار از یک سو و به غربت افتادن کتابت از سوی دیگر، شاعران ما در ترکینویسی و ترکیسرایی جز معدودی که با زبان معیار و ادبی آشنا هستند، به گویش شهر و منطقهی خود سخن ساز میکنند. اما آن چه شعر ترکی منزوی را ممتاز میکند، دخالت دادن عنصر خیال در آن و استفادهی سرشار از صنایع شعری است. حتی در شعر سپید، تصویرآفرینیهای او، اعجاز انگیز است.
تعداد اندک شعر ترکی که در این دفتر گرد آمده است، نشان میدهد که وی در شعر ترکی نیز – همانند فارسی- شاعر موفقی بوده است. موفقتر از شعرای همروزگاران دو زبانهی خودش مانند مفتون امینی و عمران صلاحی که بیشتر در فارسی درخشیدند تا ترکی.[4]چرا که شاعری، طبع روان میخواهد. پس از انتشار همهی اشعار ترکی منزوی، مطالعات تطبیقی آنها با خلاقیت شعری فارسی وی، این ادعای من را ثابت خواهد کرد.
این جانب تعداد اشعاری را که مرحوم حسین منزوی برای مقدمهنویسی و انتشار در اختیارم گذاشته بود، با سالها تأخیر عیناً منتشر میکنم. بیگمان اشعار ترکی دیگری از او بر جای مانده است که امیدوارم هرکس به آنها دسترسی دارد، نسبت به انتشارشان همت کند.
در بازنگاری دستنویس حسینبرای چاپ، به قصد حفظ شیوه و لهجهی خاص او، تنها برخی تغییرات جزیی، جهت آسانخوانی روا داشتم که امیدوار هستم برای دوستداران او مفید واقع شود. چند شعر هم فاقد عنوان بود و یا حسین، خود عنوان را نوشته و خط زده بود که من آنها را برپا کردم. به امید انتشار مجموعهی کامل اشعار ترکی حسین منزوی.»
[1]م. صدیق، حسین. نمونههای شعر معاصر آذربایجان، تهران، تکدرخت، 1387.
[2]دو مجموعهی موفّق حبیب ساهر، یکی همین کؤشناست و دیگری لیریک شعرلر.
[3]شهریار، محمد حسین. حیدربابا همراه با نظیرهی ترکی، ترجمه به شعر نیمایی: حسین منزوی، به کوشش محمد فتحی، 1369.
[4]به زبان ترکی از مفتون امینی «عاشیقلی کروان» و از عمران صلاحی «پنجرهدن داش گلیر» و «یارالی دورنا» چاپ شده است.
|